دوشنبه 30 اردیبهشت...92
امروز صبح بعد از خوردن صبحونه و کارتون هایدی تمرینات تمرکز رو انجام دادیم... بعد از چند مین استراحت، شروع کردیم به مرور و یادگیری درس جدید... تقریبا نیم ساعتی طبق دستور و تکنیک مربوطه درس خوندی، زنگ زدم به دکتر که جواب ندادن... بعد از 10 مین خودشون زنگیدن و گوشی رو گرفتی و شروع کردی جواب دادن به سوالات...توی همون نیم ساعت قابل قبول شده بودی....و دکتر پ دستور دادن که یه بستنی....یا چیزی که الان دوست داره بخوره بهش بدین....خیلی خوشحال شدی ولی من عادی بودم...چون خیلی زود همه چی یادت میره و غرور و... قرار شد هر روز ساعت 12 با دکتر تلفنی صحبت کنی و درس پس بدی... عصر نقاشی که قرار بود واسه پویا بفرستی رو کار کردی...حدود 2 ساعت و نیم مشغول ...
نویسنده :
آزاده
23:21